اخیراً مقاله ای از من در یک نشریه مهم منتشر شده. این اتفاق برای هر نویسندهای بسیار مهمه، پس حتما میتونید حدس بزنید که چقدر خوشحال شدم.
البته در طول مدت این انتشار خیلی استرس داشتم که، پس چرا منتشر نمیشه! نکنه مشکلی پیش اومده! اگه منتشر نشه!
همه ما میخوایم که اتفاقات خوب به سرعت برایمان رقم بخوره، اما همانطور که مشخصه، زندگی مثل پختن نودل فوری نیست.
کاهش وزن، یادگیری موسیقی، ایجاد یک کسب و کار اینترنتی سودآور همگی به زمان نیاز دارند، و مهمتر از اون، کاری دائمی و منسجم هستند. همه ما این رو میدونیم، اما اون صدای ایدهآل گرایانه همیشه در مغزمون میچرخه که “چرا راه بهتر و سریع تری پیدا نمیشه؟”
در حالی که مشتاقانه منتظر انتشار مطلب لعنتیم بودم، چنین صداهایی رو میشنیدم. تصور میکردم مردم در حال هجوم هستند و مقالهام را تحسین میکنند (چون برای یکی از دوستانم اینجور اتفاقی افتاده بود).
ما دائماً با داستانهای الهامبخش دوستان و غریبهها که از “هیچ به ثروت” رسیدهاند بمباران میشیم. با هزینه های شخصی و سختی های زیاد اولین کتاب خودشون رو نوشتن. یا شغل خودشون رو به سبک فیلم های هالیوودی رها کردند و به جهان سفر کردند (با متن دقیق سفر، فداکاریها و شرایطشون).
و ما هم فکر می کنیم: “بله، برای من هم ممکن است.”
البته جاه طلبی ایرادی نداره.
مشکل اینه که ما نهایتا مقدار کوچیکی از زمان، تلاش و درد اونها رو میبینیم (گاهی اوقات خودشون نمی تونن کاری را که دقیقاً انجام دادن رو تجزیه و تحلیل کنن؛ این عادت مخفی هنرمندان برتر است). ما فقط نتیجه نهایی رو می بینیم و حس ناخوشایند حسادت و طمع رو احساس می کنیم.
شما میخواهید کاری رو انجام بدید که اونها انجام دادهاند، بدونید این داستانهای موفقیت اغلب جعلی، راهنمای شخصی شما میشوند تا به شما کمک کنند تا خیالات خود را در مورد اینکه این حسادت که از طرف شخص دیگری به شما هدایت شده رو برطرف کنید.
اما اگر میدانستید واقعاً مسیر «موفقیت» چگونهست، حاضر بودید همه مشکلاتی که در راه وجود دارد رو با اشتیاق قبول کنید؟
احتمالا نه. اما ناامیدهم نمیشدید. شما آماده میشوید و می دانید که در مواقع سخت باید چیکار کنید.
و البته بگم لحظهای که مقاله بالاخره منتشر شد، احساس کردم که واقعاً خیلی هم زود یا دیر نشده بود.